اختصاصی پایگاه هواداران منچستریونایتد – قبل از هر چیز باید بابت تاخیر در انتشار بخش سوم این مقاله از خوانندگان عذرخواهی کنم، متاسفانه به دلیل گرفتاریهای شخصی فرصت نکرده بودم ادامۀ مقاله را ترجمه کنم، امیدوارم دردسرهای زندگانی چنان که افتد و دانی موجب تکرار اینگونه تاخیرها نشود، اگر بخشهای اول و دوم را مطالعه نکردهاید و یا دوست دارید مروری بر بخشهای گفته شده داشته باشید میتوانید از لینکهای زیر به آنها دسترسی پیدا کنید:
در مطلب قبلی به نقش تمپو در بازی رئال مادرید اشارۀ مختصری کردیم، برویم سراغ ادامۀ مطلب:
در ابتدا ژابی آلونسو نقش کنترل جریان بازی را بر عهده داشت، او در مناطق مختلف صاحب توپ میشد و هوش موقعیتشناسی، جایگیری خوب، با دید خوب و قدرت پاس دادن در محدودههای مختلف از ویژگیهای او بود. او معمولا با خدیرا و مودریچ در ترکیب قرار میگرفت که به نوعی پشتیبان او محسوب میشدند. شکی وجود ندارد که نقش آلونسو در ترکیب بسیار تاثیرگذار بود و به خوبی آن را انجام میداد. اما تنها مشکلی که وجود داشت مشکل ریتم دادن به بازی از عمق زمین خودی بود، جایی که سه یا چهار بازیکن جلویی اغلب موارد از خط هافبک و تمپوی بازی دور میماندند و آلونسو بازیکنی نبود که بتواند در فضاهای کوچک حرکت کند و دریبل بزند و این فاصلۀ بین بازیکنان جلویی با خود را پر کند. این امر باعث میشد اغلب حملههای رئال مادرید به خوبی شکل نگیرد و مالکیت توپ از دست برود و در آخرین فاز حمله، مهاجمان دور از هافبکها باشند.
در فصل بعدی رئال در میانۀ میدان تغییراتی برای حل این مشکل انجام داد، میانۀ میدانی که متشکل از سه نقش بود: یک نقش هافبک دفاعی، یک هافبک پشتیبان و انخل دیماریا. این تغییر تا حدی مشکل قبلی را حل کرد. هافبک دفاعی چسبیده به هافبک پشتیبان بازی میکرد و با دادن پاسهای کوتاه بسیار کمک میکردند تا تیم مالکیت توپ را داشته باشد و توپ را به گردش در آورد تا یک تمپوی پایه ایجاد کند. با بودن دیماریا رئال مادرید یک هافبک خوب برای فازهای سریعتر بازی داشت. اگر تیم نیاز داشت تا دست به حمله بزند بازیکنان در میانۀ میدان به دنبال دیماریا میگشتند، که قابلیت دوندگی مستقیم، دریبل کردن در مناطق میانۀ زمین و قابلیت بازی در فضاهای کوچک را داشت و قادر بود تمپوی بالای بازی را به تیم تزریق کند و فضای خالی بین دو ناحیه را پر کند. در آن زمان این پست غیر متعارف بود، این سیستم برای رئال مادرید دورۀ نسبتا خوب و موفقیتآمیزی به همراه داشت و خیلیها مجذوب این پست وینگر مرکزی شدند.
فلشفورواردی میزنیم به فصل جاری{فصل نگارش مقاله یعنی ۲۰۱۶-۲۰۱۷} و زیدان و مودریچ. زیدان معمولا ترکیبی بین ۴-۲-۳-۱ و ۴-۳-۳ را انتخاب میکند با زوج خط هافبکی که ملزم هستند تا بازیسازی را انجام دهند. در تفکرات زیدان کروس و مودریچ پشتیبان همدیگر هستند. روی کاغذ این کروس است که هافبک برتر و بهتر این زوج خط هافبک است.
اما با آنالیز بیشتر بازیها کاملا روشن است که این مودریچ است که گردانندۀ بازی رئال و نخ تسبیج نگهدارندۀ تیم است. او در عمق حرکت میکند تا بازیسازی را شروع کند، کروس را در نواحی میانی زمین به جریان بازی وصل میکند و در فاز تهاجمی هم در فضاهای مرکز زمین و هم در فضاهای کوچک تمپوی بازی را بالا میبرد. این تمپوی ناگهانی بالا، در یک سوم تهاجمی رئال مادرید همان چیزی است که مطلوب مهاجمان سریع رئال مادرید است. علاوه بر این، تبادل سریع در عمق زمین بین هافبکهای رئال مادرید توسط هافبک این اجازه را به تیم میدهد تا فاصلۀ بین هافبک و سه مهاجم جلویی را کم کند.
فارغ از تکنیک و جایگیری خوب این هافبک کروات، چیزی که او را در این نقش متمایز میکند، هوش و قدرت تصمیمگیری او در به راه انداختن ریتم تیم است، در بعضی موارد او این کار را حتی وقتی که توپ را در اختیار ندارد انجام میدهد. قدرت او در پرسه زدن در نقاط مخلتف زمین و قدرت تکنیکی خوبش او را قادر میسازد در بسیاری از مواقع از یارگیری تاکتیکی حریف فرار کند.
این پست برای تیمهای بزرگتر بینقص است. تیمهایی که در عرض یک هفته هم در مقابل تیمهای قدرتمند در خانه بازی میکنند به دنبال پرس شدید و یا حمله کردن هستند، سپس در مقابل حریف ضعیفتر در خانه قرار میگیرند که تمایل دارند عقب بنشینند و دفاع کنند و در بازیهای خارج از خانهای که تصمیم گرفتن بین حفظ توپ و حمله کردن امری حیاتی است. در مورد اولی که گفته شد بازیکنی که در نقش کنترلکنندۀ بازی است تمپوی بازی را آهستهتر میکند تا تیم مالکیت نسبی خوبی داشته باشد و به تیم خودی اجازه میدهد تا اکثر اوقات بازی را با توپ بازی کند و در موقعیتهای اندکی که تیم حریف (تیمی که تیم بهتر و قویتر است) به تیم خودی اجازۀ حملات سریع را میدهد.
از سوی دیگر در مورد دومی ( در مقابل حریفان ضعیفتر)، ریتم دهندۀ بازی حملات سریعی را تدارک میبیند تا دفاع حریف به خوبی شکل نگیرد و همچنین به تیم خودی اجازه نمیدهد تا با انجام بیش از حد بازی با تمپوی بالا در مقابل ضدحملههای حریف آسیبپذیر شود. در بازیهای خارج از خانه، بسیاری از تیمهای مدرن تمایل دارند تا تمپوی بازی خود را از دست داده و با تمپوی بازی حریف بازی کنند، که منجر به یک بازی آرام و غیرموثر میشود. این نقش مهم تیم را دارای یک تمپوی ذاتی میکند که تعادلی بین مالکیت و حمله به وجود میآورد. به نظر میرسد این نقشی که گفتیم، توصیف کامل از یک بازیکنی است که وجودش برای تیمهای بزرگ لازم است.
پیرلو در مقابل انگلیس (یورو ۲۰۱۲)
بازی ایتالیا در مقابل انگلیس یک نمونه از آن بازیهایی بود که قابلیت یک بازیکن برای مدیریت بازی را نشان میدهد. انگلیس با دو خط چهار نفره دفاع میکرد. با سیستم ۴-۴-۲ انگلیس، پیرلو تقریبا در کنار دو مدافع مرکزی ایتالیا و روبروی دو مهاجم انگلیس ( و در زمانهایی از بازی در فضای مقابل خط هافبک انگلیس) جایگیری میکرد. تقریبا اکثر فشار تهاجمی حریف به روی او از طرف ولبک بود. پیرلو در تمامی مدت زمان بازی در حال تنظیم تمپوی بازی بود و تقریبا مهمترین دلیل غلبۀ بازی ایتالیا بر انگلیس در اکثر اوقاتِ آن مسابقه بود.
در بخش بعدی این مطلب سری به بوندسلیگا خواهیم زد و یادی از یکی از مهاجمان خودمان که البته امسال به لیگ برتر بازگشته، خواهیم کرد. بخش بعدی در مورد لورکوزن و چیچاریتو و اشمیت خواهد بود. جذابتر از چیزی است که به نظر میرسد.
پینوشت: امیدوارم نکات پایهای گفته شده در این مقاله برای تحلیل وضعیت فعلی منچستریونایتد در روزهایی که پوگبا را به دلیل مصدومیت در اختیار ندارد و میخیتاریان هم از فرم خوب خود فاصله گرفته، مفید باشد.
پینوشت ۲: اگر از مقاله خوشتان آمده میتوانید لینکش در کانال تلگرام پایگاه را به دوستانتان فوروارد کنید، هر چه بیشتر خوانده شدن این مطلب و یا پیشنهاد دادن مطلبهای مشابه و نظرات و انتقادات، انگیزۀ ما برای کار کردن چنین مطالبی رو بیش از پیش خواهد کرد.
۰ Comments