اختصاصی پایگاه هواداران منچستریونایتد – به آخرین قسمت از مقالۀ تاکتیک مدرن و هنر کنترل تمپو رسیدیم. این بخش بیشترین ارتباط را با منچستریونایتد دارد و در آن مثالهایی از دوران فرگوسن، فنخال و مورینیو زده شده است و نیز به منظور جمعبندی و تمام شدن بحث کمی طولانیتر از بخشهای قبلی است. اگر علاقهمندید که قسمتهای قبلی این مقاله را مطالعه کنید میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
داستان منچستریونایتد
منچستریونایتد یک مثال از میزان تاثیری است که تغییرات سبک بازی تیم و تطابق نداشتن بازیکنان تیم با تمپوی بازی میتواند روی عملکرد تیم بگذارد.
فصل ۲۰۰۷-۲۰۰۸
این فصل یکی از بهترین فصلهای فوتبالی منچستریونایتد در سالهای اخیر بود. بخشی از این آمادگی بخاطر توانایی فرگوسن در ایجاد تعادل بین حمله و مالکیت توپ با کنترل تمپوی موثر بود. بردن مالکیت توپ در مناطق عقب زمین و شروع ضدحملات شناور و سریع توسط رونی و رونالدو برای بالا بردن تمپوی بازی از قابلیتهای آن تیم بود. این مساله باعث شکل گرفتن یکی از شناورترین خط حملات فوتبالی در آن سالها با مثلث رونی رونالدو توز بود. اما از آنجایی که تیمهای بزرگ نمیتوانند در تمامی ۹۰ دقیقه و تمامی بازیهای فصل کاملا متکی بر ضدحملات باشند، فرگوسن خط هافبکش را به گونهای طرحریزی میکرد که تیم مالکیت توپ خوبی به ویژه در بازیهای خانگی داشته باشد.
اسکولز موظف بود تا یبن دو محوطۀ جریمه حرکت کند {اصطلاحی که برای اینگونه هافبکها به کار میبرند هافبک باکس تو باکس است و نمونههای آن در این فصل هافبکهایی مثل پوگبا و کانته هستند} و این تحرک اسکولز برای ارتباط بین خطوط منچستر امری لازم و ضروری بود، کریک اغلب نقشی ایستا در تیم داشت که وظیفۀ چرخش توپ در زمان مالکیت و تثبیت تمپوی بازی را بر عهده داشت. بعد از اینکه اسکولز بازنشسته شد و توسط فرگوسن فراخوانده شد او دیگر نقش سابق را نداشت و نزدیک به مدافعان بازی میکرد و در کنار او یک هافبک پرانرژی باکس تو باکس به کار گرفته میشد. این انتخاب هوشمندانۀ فرگوسن باعث میشد اسکولز از زمین خودی و پشت هافبکهای هجومی و مهاجمان تمپوی بازی را دیکته کند و به هافبک باکس تو باکس اجازه میداد تا در نزدیکی محوطۀ جریمه حرکت کند.
بخش عظیمی از دوران فرگوسن روی قابلیت یونایتد در افزایش تمپوی بازی در حملات بنا شده بود، و این فوتبالی بود که هواداران دوست داشتند و تیم بر پایۀ آن بنا شده بود. روشهای کنونی مورینیو به نظر میرسد شباهتهایی با سبک بازی قدیمی از این نظر داشته باشد و یک سیستم طراحی ضد حملات هوشمندانه در حال شکل گرفتن است. اما بحث در مورد آن به زمانی دیگر موکول میشود.
فلسفۀ لویی فنخال بیشتر روی محور مالکیت توپ بود، سبک کنترل شدهای از بازی مالکانه و ساختن بازی از عقب زمین. این سبک بازی منجر به افزایش میزان مالکیت توپ شد. به خصوص در فصل اول حضور او، بازیکنانی که تحت این فلسفه بازی میکردند آزادی تاکتیکی بسیار کمی داشتند. در آن فصل منچستریونایتد برای شکست دادن تیمهای ضعیفتر در بسیاری از بازیها به مشکل خورد.
در فصل دوم فنخال بعضی از بازیکنان از سختگیری تاکتیکی کمتری از سوی مربی برخوردار بودند. یک جنبۀ جذاب آن تیم پارادوکس مارسیال بود که به خوبی با تمپوی کندتر بازی تطبیق پیدا کرده بود. برای رد این تناقض آشکار میتوانیم از این واقعیت استفاده کنیم که بخش زیادی از عملکرد خوب مارسیال زمانی بود که تیم با تمپوی بالا بازی میکرد و مارسیال با سرعت به سمت دروازۀ حریف حرکت میکرد و موفقیت او در زمانهایی از بازی به دست میآمد که بازیکنان آزادی تاکتیکی بیشتری داشتند.
دوران مربیگری فرگوسن و فنخال در منچستریونایتد مثال بسیار خوبی از اهمیت به کارگیری روشهای کنترل تمپو در ذات یک تیم است که بین سبک بازی بازیکنان و تاکتیک تیم تطبیق ایجاد میکند. در فصل جاری {فصل نگارش مقاله یعنی فصل اول حضور مورینیو} مورینیو از مایکل کریک در عقب زمین و نزدیک به مدافعان بهره میگیرد که وظیفه کنترل بازیسازی، کنترل میانۀ میدان و تثبیت مالکیت توپ را بر عهده دارد. مشکل اولیه با خط هافبک گنجاندن پوگبا در یک پست مناسب و یافتن یک زوج مناسب برای او در خط هافبک است. با حرکت پوگبا به سمت جلو برای پشتیبانی از حملات و بازی کردن هررا به عنوان هافبک باکس تو باکس اغلب بازیکنی در خط هافبک برای به راه انداختن تمپوی تیم باقی نمیماند.
در برد ۲-۰ مقابل واتفورد مورینیو پوگبا را در پستی قرار داد که کریک در آن بازی میکرد، و در کنار او هررا که نقش باکس تو باکس را داشت. در آن بازی میزان زیادی از بازیسازی و موقعیت توسط پوگبا دیده شد و او به خوبی نقش تنظیم کنندۀ تمپو و بازیساز را ایفا کرد. در بازیهای اخیر مورینیو بیشتر رو به مولفههای بازی بر اساس ضدحمله آورده است که مطلوب سبک بازی بازیکنانی چون مارسیال و میخیتاریان است.
دورتموند، لیورپول و روشهای کلوپ
در سالهای اخیر، روش کلوپ مناسبترین مثال برای این است که چگونه میتوان تمپو را به عنوان یک تیم و نه یک بازیکن یا پست خاص تغییر داد. مشخصۀ اصلی رویکرد او روش دفاعی مبنی بر پرس شدید در فاز دفاعی در زمین حریف و توپگیری در نقاط جلوی زمین و در فاز اولیۀ مالکیت توپ حریف و در زمان انتقال توپ توسط تیم حریف است، چیزی که به گِگِنپرسینگ معروف است. این سبک بازی میزان بیشتری از شناوری و تمپوی نسبتا بالایی را میطلبد. نگاه کوتاهی به این سبک بازی و نقش بازیکنان و تمپو در این سیستم میاندازیم.
تمپوی ذاتی تیم در این سیستم بالا و سریع است. سیستمهای مبتنی بر سرعت عموما بر مبنای طول پاسهای بلندتری هستندو اگرچه مانند بسیاری از سیستمهای مدرن، پرس شدید باعث کوتاه شدن متوسط طول پاس میشود. که در خدمت رسیدن به دقت پاس خوب و میزان بالایی از مالکیت توپ است.
برای اجرای این سیستم نیاز به بازیکنانی با ویژگیهایی خاص است. کل تیم نیاز باید سطح خوبی از تلاش و دوندگی و استقامت را داشته باشد تا مناسب اجرای بازی با شدت بالا و تمپوی بالا باشد. یک مهاجم، دو بازیکن در عرض زمین، دو هافبک از سه هافبک مرکزی و فولبکهای کناری که در فاز نهایی اضافه میشوند. دیگر هافبک مرکزی کمی عقبتر قرار میگیرد و موقعیت ایستاتری دارد، نقشهای دفاعی بیشتری دارد و موقعیتش در میانۀ میدان را حفظ میکند.
یک واحد تهاجمی یکپارچه نیازمند بازیکنان سریع و فرز دارد که قابلیت بازی در مناطق مرکزی و فضاهای کوچک زمین را دارد. مهاجم هم باید توانایی خوبی در محوطۀ جریمه و هم ارتباط دادن بین خطوط را داشته باشد.
نتیجهگیری:
پاسخ این سوال که کدام نقشها و پستهای خاص برای کنترل تمپو مناسب است به این سوال برمیگردد که کدام روش کارآمدتر است – نقش سنتی کنترل تمپو که به یک بازیکن یا یک پست اختصاص پیدا میکند یا نقش نسبتا مدرن آن در کنترل تمپوی تیمی.
رویکرد متکی بر یک بازیکن یا یک پست یک روشی است که در طول زمان جواب داده است و برای تیمهای بسیاری موفقیتهای فراوانی به همراه آورده است و البته مشکلات و دشواریهایی در یافتن بازیکنان مناسب برای این کار وجود دارد. از طرفی این روش همراه با این ریسک است که یارگیری نفر به نفر آن بازیکن ممکن است تیم را با مشکل مواجه سازد. مانند کاری که فرگوسن با پیرلو در بازی مقابل میلان انجام داد و یارگیری نفر به نفر پارک جی سونگ او را از جریان بازی خارج کرد و میلان را با مشکل مواجه کرد.
تمپوی متکی بر کل تیم، حملات شناور و سیالی به تیم میآورد و فوتبالی غنی و نمایشی است که در آن هر مهاجم و حملهکننده به سمت دروازه مجاز به انجام حرکات خلاقانۀ بیشتری است. دو فصل فوقالعادۀ دورتموند زیر نظر یورگن کلوپ نشان از پتانسیل این روش دارد. اما این رویکرد هم مشکلات خاص خودش را دارد، با توجه به اینکه نیاز به بازیکنانی خاص دارد و بنابراین تطبیق پیدا کردن با چنین سیستمی زمانبر است و اعلب نیازمند نقل و انتقالات و تغییرات زیادی در تیم است. همچنین از آنجایی که این روش حمله مبنی بر یک سبک و یک رویکرد است، اغلب پیاده سازی یک پلن بی در آن دشوار است.
در نهایت هر دوی این روشهای کنترل تمپو نشان دهندۀ اهمیت و حیاتی بودن این مساله در فوتبال مدرن است.
۰ Comments