جایگزین مسیر

به مناسبت تولد سر الکس فرگوسن؛ او پدر بود

by | دی , ۱۰ , ۱۳۹۷

اختصاصی کانون هواداران منچستریونایتد مهم نیست که چند سال راه‌روهای الدترافورد، حضور سنگین سر الکس فرگوسن را حس کرده بود. مهم این است که رفتنش زود بود. همیشه زود بود.

اصلا چرا باید می‌رفت؟ مگر ما هواداران برایش مهم نبودیم؟ مگر چشمان گریان کودکی که نتوانسته بود به اندازه کافی او را کنار زمین ببیند، برایش مهم نبودند؟

چیزی فراتر از عشق بین هواداران و بازیکنان و او رد و بدل می‌شد. برای کسانی که دوران سرمستی یونایتد در دهه ۶۰ را دیده بودند، او تداعی‌کننده سر مت بازبی بود. وقتی که آمد، هیچکس فکرش را نمی‌کرد تا چشم‌ها این‌گونه برایش تر شوند، دل ها هوایش را بکنند و فوتبالی که بدون او دیگر برایشان دلچسب نباشد!

سر الکس فرگوسن تولد هفتاد و هفت سالگی‌اش را امروز جشن می گیرد. اما یادآوری نامش کام خیلی‌ها را تلخ می‌کند. هم رقبایی که بارها برابرش شکست خوردند و هم آن‌هایی که خاطرات خوبی را برایشان رقم زد.

هواداران منچستریونایتد همیشه نام او را با حسرت خواهند برد. حسرت که چرا این دوران طولانی‌تر نبود؟ چرا نتوانستند بیشتر از حضور او لذت ببرند؟ چرا هنوز نتوانسته‌اند دینی که به گردنشان است را به او ادا کنند؟

رفتن او زخمی بر پیکره‌ی هواداران زد و هر چقدر هم که از آن روز لعنتی خداحافظی می‌گذرد، بیشتر به این نتیجه می‌رسیم که مرهمی برای این زخم وجود ندارد. مهم نیست که چه کسی بر روی این صندلی نشسته یا خواهد نشست، مهم این است که به سختی می‌تواند خود را با آن وفق دهد. روی این صندلی، سرالکس فرگوسن و سرمت بازبی نشسته بودند. دو نفر از بزرگ‌ترین سرمربی‌های تاریخ فوتبال!

گاهی وقت‌ها باید فکر کنیم که وفاداری چقدر کار سختی است. او وفادار ماند. نرفت و با خوب و بد تیمش ساخت و همیشه خودش را مسئول شکست‌ها می‌دانست. نه آن پسر بچه‌هایی که اشتباه کرده بودند. البته اگر شکست می‌خورد، واقعا مهارش سخت بود. شکست را دوست نداشت. از آن متنفر بود. همین رمز ماندگاریش برای بیست و هفت سال روی نیمکت شیاطین سرخ بود.

تصورش را بکنید. همه تیم ها برای داشتن شما سر و دست می‌شکنند. تیم‌هایی که با پول و اعتبارشان می‌توانید دنیا را فتح کنید. اما به یک بندر تجاری در انگلستان می‌روید تا تیمی که روزگاری خوب بود و اکنون از متوسط هم ضعیف‌تر است را بسازید. تنها چیزی که نیاز دارید زمان است.

او نه تنها به تیمش وفادار ماند، بلکه به عده‌ای جوان هم اعتماد کرد و آن‌ها را بازی داد. آن جوان‌ها جواب اعتماد سرمربی را با بازی درخشان‌شان دادند تا نامشان را «کلاس 92» بگذارند و در زمره بهترین خروجی‌های آکادمی‌های تاریخ فوتبال قرار بگیرند.

سر الکس فرگوسن

سر الکس فرگوسن، تسلیم نمی‌شود

بارسلونا میزبان فینال لیگ قهرمانان اروپا است. او کنار زمین در ورزشگاه نیوکمپ ایستاده است و اصلا از نتیجه راضی نیست. نیمه اول به پایان رسیده است و بازیکنانش به رختکن می‌روند. از عصبانیت رنگش قرمز شده است. او که در بحبوحه جنگ جهانی دوم، در بریتانیا به دنیا آمده است، نمی‌تواند تصور کند که پس از پیمودن این راه سخت، برابر یک تیم آلمانی زانو بزند! پشت سر بازیکنانش به رختکن می‌رود. شرینگهام نقل می‌کند که مردی شصت ساله چگونه برابر آن‌ها حرص می‌خورده و این سخنرانی فوق‌العاده را انجام داده است:

جام قهرمانی اروپا، تنها دو متر با شما فاصله خواهد داشت؛ اما اگر شما شکست بخورید، حتی نمی‌توانید آن را لمس کنید و برای تعداد زیادی از شما، این تنها فرصتی خواهد بود که حتی نزدیک آن بشوید. از تمام توان خود مایه می‌گذارید، وگرنه به نفعتان است که به رختکن برنگردید.

تیم با طرز فکری جدید وارد میدان می‌شود. اما هر چه می‌زند به در بسته می‌خورد. سر الکس به تابلوی اعلام نتایج نگاه می‌کند. دقیقه نودم شده است. انگار قهرمانی از دست رفته است. همزمان با تمام بازیکنانش به این فکر می‌کند که چگونه می‌تواند با خودش کنار بیاید که از کنار جام قهرمانی عبور کند ولی نتواند آن را بالای سر ببرد. هیچکس از دوم شدن خوشحال نمی‌شود. دوم بودن برای بازنده‌ها است. ثانیه‌ها گور او و تیمش را می‌کَنند و اکنون زمان دست و پا زدن و تقلاست. توپ هر طور که شده در دهانه دروازه به شرینگهام می‌رسد و شیاطین بار دیگر به بهشت برمی‌گردند. اما این تازه برگشتن به نقطه اول بود. هنوز یک چیز مانده است. در لحظات آخر، سولشر امضای نام منچستریونایتد را روی جام قهرمانی می‌زند. عبارتی جدید را در دایره لغات فوتبالی جا می‌گیرد: فرگی تایم.

سال‌های ابتدایی برای او خوب پیش نرفت. اما قهرمانی جام حذفی همه چیز را برایش تغییر داد. در منچستر ماندنی شده بود. اکنون باید به فکر قهرمانی لیگ می‌بود و وعده‌اش که به زیر کشیدن رقبای سنتی بود را عملی می‌کرد. لیورپول هجده قهرمانی لیگ داشت و از این نظر بی‌همتا بود. اما او ایستاد و گفت که «آن‌ها را به زیر می کشیم». میل و رغبت او وقتی به کاری مصمم بود، وصف ناشدنی بود. تا آن کار را به درستی تمام نمی‌کرد، کنار نمی‌کشید. سال ۲۰۱۱ بود که فوتبال انگلستان پادشاهی جدید را تاج گذاری می کرد. آن تیم منچستریونایتد بود!


در سکانس دیگری از این فیلم بلند بیست و هفت ساله، به تماشای روز های سخت پیرمردی می‌نشینیم که آخرین ماه‌های نشستنش روی نیمکت شیاطین را سپری می‌کند. روزهایی که باید برابر رقیبی جدید و تازه‌وارد، خودی نشان دهد. پیرمرد هفتاد ساله قصه ما، نتوانست خوب از پسش بر بیاید. شش بر یک به سیتی باخت و قهرمانی را با تفاضل گل از دست داد. اما مصمم‌تر از همیشه، به کنفرانس خبری رفت و قول داد که قهرمانی را به الدترافورد برگرداند. سال بعد به قولش عمل کرد. با ۱۱ امتیاز اختلاف نسبت به منچسترسیتی، ۸۹ امتیاز از ۳۸ بازی به دست آورد و با اقتدار قهرمان فصل شد تا یونایتدی‌ها بیستمین قهرمانی را جشن بگیرند. او توانسته بود بار دیگر حقانیتش را ثابت کند.

سر الکس فرگوسن
آخرین حضور سر الکس فرگوسن در الد ترافورد در قامت سرمربی منچستریونایتد

پرده آخر: خدا حفظت کند سر الکس فرگوسن

برای آخرین بار روی چمن‌های الدترافورد راه می‌رود. با صلابت‌تر از همیشه! هیچکس به اندازه او در عمل به وعده‌هایش سربلند نیست. سر الکس فرگوسن لیورپول را به زیر کشیده است. دو بار قهرمان اروپا شده است و توانسته رقیب تازه به دوران رسیده، منچسترسیتی را در راه رسیدن به جام ناکام بگذارد. دیگر کاری با فوتبال ندارد. می‌خواهد با «کتی» به تعطیلات برود تا همسرش که در تمام سختی‌ها همراهش بوده، مرگ خواهرش را فراموش کند.

با صلابت‌تر از همیشه راه می‌رود. شیاطین سرخ ایستاده او را تشویق می‌کنند. ناراحتند که چرا او می رود؟ مگر می شود که دیگر او روی نیمکت ننشیند؟ اصلا چطور می‌شود از منچستریونایتد بدون سرالکس فرگوسن گفت؟ تاریخ یونایتد با فرگوسن در هم آمیخته. اما هواداران یونایتد از یک چیز مطمئنند و به خاطر آن تا قیام قیامت به این مرد بزرگ درود می‌فرستند:

او تئاتری را برایشان به روی صحنه برد که حتی در رویا هم نمی‌توانستند تماشایش کنند.

۱ Comment

  1. محمدجواد علیزاده

    هعی…