جایگزین مسیر

فرگوسن و مافیای منچستر یونایتد-دیوید جیمز

by | اردیبهشت , ۲۵ , ۱۳۹۲

این مقاله یکی از جالب ترین مقاله هایی بود که این چند وقت خوندم و گفتم حتما ترجمه کنم که شما هم بخونید. دیوید جیمز دروازه بان سابق تیم ملی انگلیس، هر از چند گاهی مقاله ای می نویسد و این بار از موفقیت منچستر یونایتد زیر نظر سر الکس و چگونگی به وجود آمدن این موفقیت ها نوشت. در خاطر داشته باشد که منظور از “مافیای منچستر” به این معنی نبوده که منچستر تیم مافیایی ای است بلکه نکته اصلی در این مقاله این است که طرز جلو بردن باشگاه توسط فرگوسن عامل اصلی موفقیت منچستر یونایتد در این سالها بوده است. به هر حال برداشت با خودتون است.

سر الکس فرگوسن کیست؟ با وجود اخبار ناتمام روزنامه ها و ساعتها برنامه های تلوزیونی و رادیویی وقف شده به بازنشستگی مربی منچستر یونایتد، هیچکدام از آنها به من چهره عمیق تری از شخصیت این مرد نشان ندادند. ما بارها و بارها از آمار خیره کننده ی تعداد جامهای مختلف برده ی او، یا همه چیزهای همیشگی مانند سشوهای معروف، اسبهای او، یکی از بهترین مربیان تاریخ فوتبال بودن و اینجور چیزها می شنویم. اما چه کسی می تواند چیزی کاملا شخصی راجع به فرگوسن به ما بگوید؟ اگر کسی هست، خود را خیلی ساکت نگه می دارد.

من آن را مافیای منچستر یونایتد می نامم، با رهبری سر الکس فرگو-دان. در ٢۵ سال فوتبال حرفه ای، یک برهه ی زمانی که در آن مقابل تیمهای فرگوسن تعداد دفعات زیادی ظاهر شدم، هیچ وقت با این مرد بیشتر از یک سلام علیک و سر تکان دادن رد و بدل نکردم. در حالی که مربی ای مانند خوزه مورینهو زمانی از روزش را به شما تحویل می دهد، فرگوسن غیر قابل دسترسی است.

اگر یک رمز و قانون برای سکوت است، بازیکنان فرگوسن مقید به پیشروی از آن هستند. در حالی که من با ریو فردیناند، وین رونی و خیلی های دیگر دوست بودم، من هیچوقت، هیچوقت ندیدم آنها چیزی راجع به فرگوسن بگویند. آن همه ساعت که در اردو های تیم انگلیس دور هم می نشستیم یا در اتوبوس تیم ملی که کنار هم بودیم، حتی یک دفعه هم یکی از بازیکنان یونایتد چیزی را از هم تیمی های خود، رختکن تیم خود، یا مربی خود به من نگفتند. در یک صنعت که به شایعه سازی سازی و خبر چینی خود معروف است، این مساله برای من شگفت آور بود.
یک بار یادم می آید با فیل نویل برای گپ زدن نشسته بودیم و من همانند هر فوتبالیست دیگری داشتم راجع به یکی از هم تیمی هایم که رو مخ بود لفاظی می کردم. وقتی حرف هایم تمام شد انتظار داشتم که فیل هم شروع کند. اما در جواب حتی یک کلمه هم نگفت. با خودم فکر کردم “عجب آدم بی شعوریه” با عصبانیت از اینکه این همه خودمو خالی کردم و حرف زدم فقط واسه که این در جواب همینطوری ساکت بمونه. اما بعده ها به این نتیجه رسیدم که رفتار او ستودنی و شایان تقلید و با هوشانه بود. طوری که شما را در زندگی فوتبالی خود رو به جلو می برد.
همه ی بازیکنان یونایتد مثل هم بودند. هیچوقت هیچ کس چیز بدی از هم تیمی هایش نمی گفت. حتی وقتی اخبار ها از هرج و مرج و بهم ریختگی در رختکن یونایتد خبر می دادند، از پرتاب معروف پیتزا گرفته تا بریدگی بالای چشم بکهام بعد از پرتاب کفش از طرف فرگوسن به او، هیچ وقت هیچ نظر یا حرفی از بچه های یونایتد نبود. البته همه سوالات زیادی می کردند. اما جواب های آنها بسیار سربسته و بی معنی بود.

همه ی اینها باعث به وجود آمدن یک جدایی شده بود. یک طرف بازیکنان یونایتد بودند و در طرفی دیگر باقی ما. و بسیار کم شک دارم که خود فرگوسن این جدایی را تشویق می کرد. برای اینکه فرگوسن اولین مربی ای بود که ورود بازیکنان حریف به رختکن تیم خانه برای یکی نوشیدنی را قدغن کرد. تا آن موقع، خوش و بش بعد از بازی نوعی سنت بود. اما با اینکه همانطور که معروف است خود فرگوسن بعد از بازی از صرف یک شراب قرمز با مربی تیم حریف در الد ترافورد لذت می برد، اما سریع مطمئن شد که خوش و بشی بین بازیکنانش نیست. اون اول همه ی جامعه فوتبالی مبهوت شده بودیم. یک حسی بینمون بود که “فکر کردی تو کی هستی؟” . چقدر کم می دونستیم.
در اردو های تیم ملی انگلیس، بازیکنان یونایتد خود را جدا نگه می داشتند. آنها اخلاق رقابتی ای باور نکردنی داشتند که مانند هیچ چیز که ما تا به حال دیده بودیم نبود. در حالی که تمرین ساده ای مانند خرس وسط، از آن اینطور برداشت شده بود که تمرینی است که با هم مقابل کسی که وسط است همکاری می کنیم، برای بازیکنان یونایتد فرصتی بود که با هم رقابت کنند و همدیگر رو گیر بندازند. من هیچ وقت ندیده بودم که این بازی اینگونه بازی شود. اینکه راجع به یک بازیکن صحبت کنیم که جنگندگی بالا و خوصوصیات رقابتی بالایی داشته باشد، زیاد غیرعادی نیست، اما اینکه این برچسب رو به نسل از نسل از بازیکنان از یک باشگاه منحصر به فرد بچسبونی، چیزی است که کسی تا به حال از آن نشنیده است.
همه می پرسند آیا دیوید مویز می تواند رختکن یونایتد را کنترل کند، اما این بازیکنان یونایتد هستند که خود را کنترل و پاسبانی می کنند. فرگوسن یک محیطی درست کرده است که بازیکنان یکدیگر را کنترل می کنند که دیگر لازم نباشد خود او کند. وجود رایان گیگز و پاول اسکولز بسیار مهم بود. دو بازیکن که بیشتر از هر کس دیگری جام برده بودند به این معنی بود که چند چهره ی با قدرت در تیم وجود دارد که بازیکنان جوان جرات نمی کردند به تصمیم آنها شک کنند.

و وای، که چقدر آنها حرفه ای بودند. در حالی که کسانی مانند ریو و وازا [رونی] بسیار پر سر صدا و خنده دار هستند، آنها بسیار جدی در کاری که انجام می دهند هستند. من باید بدانم، من در انتهای یکی از سخنرانی های انتقادی شدید اللحن ریو به خاطر یک اتفاق کوچک که در زمین اتفاق افتاد قرار گرفته ام. این یک چیز نرمال در یونایتد است. جایی که اگر کسی از خط بیرون بزند، یا مرتکب یک اشتباه شود می تواند منتظر یک کوبیده شدن شفاهی باشد. بازیکنان یونایتد طوری این قدرت را با خود دارند. البته، ما همه حرفه ای هستیم، اما من هیچوقت هیچ بازیکنان دیگری را ندیدم که بعد از بازی پشت اوتوبوس بنشینند و طوری که ریو و رونی بازی رو آنالیز میکنند این کار را انجام دهند.
هیچ شکی نیست: فرگوسن به عنوان رهبر معظم شناخته شده است. مردی که مربیان دیگر فوتبالی انقدر برای او احترام قائل هستند که برای اندرز و پند به او زنگ می زنند تا مشکلات خود را به او بیان کنند. هر کس که خواسته است با او در دنیای فوتبال کل کل کند، خورد شده است. از بازیکنانی که فکر کردند خیلی بزرگتر از آنچه هستند بودند و در فصل نقل و انتقالات بعدی فروخته شدند گرفته تا مربیانی که سعی کردند او را در چیزی که او متخصص آن است شکست دهند: جنگ روانی. همانطور که کوین کیگان یک بار به این نتیجه رسید، مرد شجاعی نیاز است که سر الکس را شکست دهد.

جای تعجب نیست که حتی اینجا در ایسلند هم صحبت فرگوسن در زبانها می چرخد. [دیوید جیمز در حال حاضر در تیم ایسلندی آی.بی.وی بازی می کند و آنجا زندگی می کند.]
قبل از شروع تمرین صبح جمعه، در حالی که با هرمان هیدرسون و گروهی ماهی گیر نشسته بودیم و از فنجان های شکسته در قایق آنها قهوه می نوشیدیم (می بینید اینجا چقدر عجیبه)، مکالمه به زبان ایسلندی آنها را که می شنیدم، همش چیزهایی مربوط به یونایتد، فرگوسن و مویز بود. کم کم که داشتم بی خیال اینکه سعی کنم بفهمم چی دارند می گویند بشوم، که هرمان رو به من برگشت، سری تکان داد و گفت: “میگن مویز قبلا یه نصف فصل اینجا در ایسلند بوده”. “ظاهرا موقعی که بازیکن جوانان بوده یک نیم فصل برای آی.بی.وی بازی کرده. من این رو به فال نیک می گیرم. من اگر بتونم حتی مقدار بسیار کمی با چیزی که مویز به دست آورده برابری کنم، مربی ای که اونقدر عالی فرض شده که این فرصت رو پیدا کرده که جای خالی فرگوسن رو پر کنه، مردی خوشحال می باشم.”

۰ Comments