جایگزین مسیر

فوتبال بکهام را در زندگی جلو می برد – نویل

by | اردیبهشت , ۳۱ , ۱۳۹۲

گری نویل، اسطوره منچستر یونایتد، بهترین تحلیل گر تلوزیونی حال حاضر در اسکای اسپورتز و یکی از بهترین مقاله نویس ها، جزو بهترین دوستهای بکهام حساب می شود تا حدی که بهترین مرد او در عروسی او بود (ساقدوش نفر اول) و این مقاله را دیروز در وصف این اسطوره ی فوتبال که یکی از دوست داشتنی ترین چهره ها در دنیای ورزشی و مخصوصا طرفداران یونایتد می باشد و این هفته از دنیای فوتبال خداحافظی کرد، در دیلی میل منتشر کرد. امیدوارم از اون لذت ببرید.

کمی بعد از ینکه من اولین حضورم را برای منچستر یونایتد در سن ١٩ سالگی داشتم، یک جفت کفش فوتبالی از طرف یکی از شرکت های ورزشی برای من فرستاده شد. و چند هفته بعد من، دیوید بکهام، کیت گیلسپی و برادرم فیل از طرف یونایتد به آمریکا برای حضور در یک مدرسه ی مربیگری در آمریکا فرستاده شدیم.
اون کفش پردتور نام دشت و یک طرح جدید با برآمدگی های اضافی چسبیده به چرم آن داشت. تا دیوید آنها را دید گفت: “می تونم اونا رو بپوشم؟” بعد اونا رو از پام در آورد و من دیگه هیچوقت اونا رو نتونستم بپوشم.
توی اون سفر او هر دقیقه که میتونست وقتش رو با اون کفش ها صرف تمرین کردن، کات دادن ضربه ایستگاهی ها به زیر دیرک دروازه می کرد. او میگفت: “من اون کفش ها رو میخوام، من اون کفشها رو باید بپوشم، با اونا توپ رو بهتر زیر پام حس می کنم، بهتر قدرت و کات میتونم بدم، باعث میشه توپ بیشتر بچرخه.”
برای من این یک عقیده ی جدید بود، اما برای او این مهم بود. او اون لبه رو میخواست که در عملکرد خودش دقت بیشتری خلق کنه. او می خواست بهترین ضربه زن توپ فوتبال تا جایی که امکان داره بشه. و همینطور، مدت زمان کمی بعد او با آدیداس قرارداد امضا کرد برای اینکه آنها شرکتی بودند که اون کفشها رو درست می کردند و در سالیان سال آن شرکت نقش مهمی در طراحی و نشان دادن چهره ی جهانی خارق العاده او داشته است.
وقتی هفته ی پیش برای مصاحبه با او بعد از اعلام بازنشستگی اش از فوتبال به پاریس رفتم، راجع به خیلی چیزها و خاطره ها صحبت کردیم که یکی از نمونه هایش همین بود. اما چیزی که من در آن با او کاملا هم عقیده هستم این بود که وقتی از او پرسیدم به عنوان چه چیزی دوست داری به یاد بمانی، در جواب گفت: “به عنوان یک فوتبالیست سخت کوش.”
اون کلمات همه چیز رو برای من خلاصه می کنند. وقتی مردم راجع به دیوید فکر می کنند، معمولا روی چیزهایی خارج از فوتبال تمرکز می کنند. اما در واقعیت او یک فوتبالیست بود، و در آن عالی و سخت کوش بود.
در سالیانی که دیوید اولین بازی خود را در منچستر یونایتد انجام داد تا به حال، محبوبیت فوتبال منفجر شده است و پولی هم که در میان است به صورت تصائدی زیاد شده است. او این موج را بهتر از هر کس دیگری سوار شده است و به معروف ترین چهره ی شناخته شده در فوتبال تبدیل شده است.
به هر حال، ما نباید به دست آوردگی های زیاد او را فراموش کنیم. او ١١۵ بار برای تیم ملی انگلیس بازی کرده است. او دوران حرفه ای بلند مدتی را در یونایتد و رئال مادرید با بردن لیگها، کاپ ها و چمپینز لیگ گذرانده است. او در اواخر سی سالگی اش لیگ را با ال.ای گالکسی و پاریس سینت جرمین برده است.
او دو بار نفر دوم در مراسم بهترین بازیکنان دنیای فیفا شد، پشت ریوالدو و لویس فیگو. این جایزه از طرف هواداران رای گیری نشده بود. از طرف مربیان تیمهای ملی سرتاسر جهان رای گیری شده بود.
بازیکنان عالی با قابلیتی که دارند تا روی بازی های بزرگ تاثیر گذار باشند تعریف می شوند و در عالی ترین فصل منچستر یونایتد، ٩٩-١٩٩٨، او نقش به سزایی داشت: رسوندن سانتر هایش به مقصد در یک چهارم نهایی چمپینز لیگ مقابل اینتر میلان؛ گلزنی در نیمه نهایی افسانه ای اف.ای کاپ در ویلا پارک مقابل آرسنال، بازی ای که در آخر گل رایان گیگز بازی را برای ما برد،؛ گلزنی در تاتنهام در روز آخر فصل، وقتی که لیگ را بردیم؛ و کرنر هایش برای تدی شرینگام و اوله گانر سولسکشار در فینال چمپینز لیگ.

در اصل، او بهترین بازیکن ما در آن فینال بود و بیشترین تعداد حضور در میادین را بین همه ی بازیکنان بیرونی (بازیکنان به جز دروازه بانها) در آن فصل داشت.

لحظه ای که دیوید رو به صورت وسیع تری به دنیا معرفی کرد اون گلی بود که از وسط زمین به ویمبلدون در اولین روز فصل ٩٧-١٩٩۶ به ثمر رساند. و اون شانسی نبود. دیوید اون رو همیشه تمرین می کرد.
در هر تیمی شما بازیکنانی را دارید که نمی توانند جلوی خود را از ضربه زدن به توپ، هرجایی که هست، بگیرند. از این رو ما هروقت داشتیم خودمون رو گرم می کردیم و یه توپ یه گوشه افتاده بود، من نادیده می گرفتمش ولی دیوید از گروه جدا میشد و به طرف توپ می دوید و سعی می کرد آن را به تور دروازه یا دیرک افقی بزند. پاول اسکولز هم همینطور بود.
آنها نمی توانستند جلوی وسوسه ی خود را بگیرند. اگر جفتشون اون دور و ور بودند، خطرناک بود، از اونجا که همش سعی می کردند توپ به کلت بزنن. حتی از۵٠ یارد (۴۵ متر) اونور تر میتونستن کشنده باشن و همش باید اینور اونور شونتو نگاه می کردی که توپ بهت نخوره.

من باید دقیقا پشت سر او، تقریبا ٣٠٠ بازی برای یونایتد و انگلیس کرده باشم و او همه چیز را برای من خیلی آسان می کرد، مخصوصا در سالهای ابتداییم که داشتم تازه تو تیم جا می افتادم. به خاطر میل استثنایی او برای پوشاندن شما و به عقب برگشتن داشت. توافق نظر ما تلپاتیک بود.
لول انرژی و استقامت او فوق العاده بود. او در زمین در دویدن از همه جلو می زد، نه به توسط سرعت بلکه با خسته کردن آنها در طول ٩٠ دقیقه.
و دقیق بودن توپهای او برای به مقصد رسیدن دومی نداشت. شما سانتر کنان عالی زیادی می بینید، اما دقیق بودن مهلک او در این کار، حتی موقع دویدن در تمام سرعت، توسط هیچ کس دیگر در عصر او بهتر انجام نشده بود. قابل پیشبینی بود و همه در تیمش می دانستند که چه کار در بعد می خواهد بکند.
اما حتی اگر به عنوان دفاع حریف می دانستید چه چیز در راه است، هیچ کار نمی توانستید انجام دهید تا آن را متوقف کنید. اگر نیاز بود که سانتر با چرخش و قدرت به درون محوطه ریخته شود، این کار را می کرد؛ اگر نیاز بود به طرف دروازه شود، این کار را می کرد و اگر یک چیپ آرام نیاز داشت، آن گزینه را انتخاب می کرد. قدرت تصمیم گیری او استثنایی بود.
بی نقص بودن این تکنیک او به دلیل تکرار مکرر ضربه زدن به توپ بار ها و بار ها برای درست یابی آن در تمرینات بود.
من بارها به این فکر کردم که آیا این عزمی که او دارد یک چیز غریزی بوده یا توسط مربیانی که با هم داشتیم خلق شده بود. دیوید گفت که احاطه شدن توسط کسانی مانند نوبی استیایلز و اریک هریسون، مربیان تیم جوانان ما در یونایتد، و بعد سر الکس فرگوسن، و دستیاران او آرچی ناکس و برایان کید، باعث می شد که سعی کنی همیشه مصمم باشی.
ما خیلی خوش شانس بودیم. اما همینطور فراموش نکنید که این پسر کسی بود که در سن ١۶ سالگی خانه اش و خانواده اش را در چینگفرد اسکس رها کرد تا به منچستر بیاید. این نشان دهنده ی میل درونی و قدرت ذهنی او می باشد. این چیزی است که ما را به عنوان دوست به هم نزدیک کرد؛ آن عزم راسخ که و عشق به فوتبال که بین همه ی ما بود.
یه زمانی در یونایتد بود که من نگران او بودم. به این فکر می کردم که چطور کسی می تواند با توجهی که نسبت به او بود کنار بیاید. همینطوری داشتند از او عکس می گرفتند، بیشتر از هر آدم معروف دیگری. عکاسان همه جا دنبال او می کردند و هر کاری که او می کرد، هر چقدر هم معمولی و ساده بود به داستان خود تبدیل می شد.
فکر می کردم بالاخره این چیزها او را ضعیف کند و انرژی او را برای فوتبال بازی کردن از او بگیرد.
اما عشق او برای این بازی به این معنی بود که همیشه یک بالانس رو بین این دو برقرار می کرد. او با من فرق داشت ، از این رو که من می توانم از دیدن یک بازی و آنالیز آن هیجان زده شوم. او هم از این چیز ها لذت می برد اما چیزی که واقعا او را مهیج می کرد ضربه زدن به توپ و بازی کردن بود. اون خواسته و میل بچه گونه که هیچ وقت او را ترک نکرد.
هیچ چیز این قضیه را بهتر از این نمی تواند توضیح دهد که چند هفته پیش من در بارسلونا در هتل منتظر این بودم که گزارشگری بازی ای در نیوکمپ را بکنم که او در آن داشت خود را آماده می کرد که مقابل کسانی مانند لیو مسی، ژاوی و آندرس اینستا در سن ٣٨ سالگی بازی کند. فوتبال بازی کردن چیزی بود که او را در زندگی جلو می برد. کل حرفه ی بکهام شاید در این جمله خلاصه شود.
البته دیوید همیشه می خواست خیلی چیزها بیشتر از فقط یک فوتبالیست بودن رو به دست بیاورد. اما هیچ وقت فراموش نکرد که از چشم مردم چه چیز او را به جلو می راند. او خود را مطمئن کرد که بنیاد چهره ای که برای خود ساخته است ایمن باشد.
هر از گاهی شما یک بازیکن جوان با استعداد را می بینید که از راه می رسد، و اگر قیافه ی خوبی داشته باشد، خیلی سریع او “دیوید بکهام جدید” حساب می شود.
شما این را حتی در ورزش های دیگر هم می بینید، جایی که مردم منتظر یک “تاثیر بکهامی” هستند و به یک بازیکن جدید هیجان انگیز و خوش عکس برچسبی اینگونه می زنند. اما معمولا یکی دو سال بیشتر طول نمی کشد تا این محو شود، معمولا به دلیل ضعیف شدن به خاطر زندگی با شهرت زیاد.
برای فوتبالیستهای جوان یا در کل همه ی ورزشکاران مرد یا زن، من دیوید را به عنوان یک مثال برای کسی بسیار باهوش در به کار گرفتن تمام پتانسیل خود بیرون از زمین و در عین حال همیشه بالانس کردن آن با انجام تمام تلاش خود در تمرینات و در زمین مسابقه جواب پس دادن ، بالا می گیرم.
امروز ما دو بازیکن عالی دیگر را می بینیم که بازنشست می شوند. جیمی کرگر در لیورپول و همکار قدیمی من پاول اسکولز.
هر یک از این سه نفر شخصیت های بسیار متفاوتی دارند اما یک قید را همه ی آنها با هم تقسیم می کنند: عشق به فوتبال و عزم آنها برای اینکه بیشترین حد ممکن از توانایی خود را استفاده کنند. شگفت انگیز است تعداد کسانی که نمی توانند این کار را بکنند .
در یک عصر و برهه ی زمانی که حرفه و تجارت فوتبال بسیار مربوط به ظاهر فوتبالیستها شده است، زمانی که بعضی وقتها خاله زنک بازی هایی که دور و ور فوتبال هستند توجه بیشتری از خود بازی می گیرند، زمانی که خواسته برای موفقیت فوری از پول جدید آمده منجر به یک سری تصمیمات کوتاه مدت بی رحمانه می شود، خیلی خوب است که به یاد بیاوریم چه چیز این ورزش را آن چیزی که هست می کند. معروف ترین نماد فوتبالی در دنیا می خواهد به عنوان یک بازیکن سخت کوش در ذهن مردم بماند.

۰ Comments