جایگزین مسیر

چارلتون درباره سانحه مونیخ می گوید

by | بهمن , ۱۷ , ۱۳۹۲

سربابی چارلتون درباره ترس و احساس گناهی که از فاجعه هوایی مونیخ در سال 1958 به بعد دارد, می گوید.

.

.

.

.

.

.

.

پایگاه هواداران منچستریونایتد در ایران – 8 هم تیمی او در منچستریونایتد در آن سانحه تراژدیک فوت کردند. 15 نفر دیگر نیز درگذشتند.

سر بابی چارلتون اکنون 70 سال دارد و توسط هری گرگ دروازه بان سابق یونایتد از میان خرابه های هواپیما که در حال سوختن بودند, به بیرون کشیده شد.

.

.

این اسطوره دنیای فوتبال نزدیک به 50 سال می شود که در جمع های عمومی کمتر درباره آن فاجعه تا به امروز سخن گفته است.

او در مصاحبه ای با شبکه ITV درباره آن روز می گوید.

“من فکر می کنم, چرا من؟ چرا من اینجا هستم و چیزی جز یک جای خراش کوچک بر روی سرم اتفاقی برای من نیافتاده است و همه این دوستان کشته شدند؟”

“من احساس می کنم این مسئله عادلانه نبود, چرا آن فرد باید من می بودم؟ مطمئنا, بسیار زمان برد تا من احساس بهتری نسبت به این مسئله پیدا کنم.”

“این یک رویداد مهم بود, برای بسیاری از جوانان که در آستانه یک موفقیت بزرگ که پیش روی آنها بود مردن, اتفاق بسیار مهمی بود و من نمی توانستم دلیل آن را متوجه بشوم.”

.

.

هواپیما در حالیکه سعی داشت از باند فرودگاه بلند شود دچار سانحه شد.

7 بازیکن منچستریونایتد که به بچه های بازبی معروف بودند زیرا تحت هدایت سرمربی تیم سر مت بازبی از تیم جوانان باشگاه به تیم اصلی راه یافته بودند, درجا کشته شدند و دانکن ادواردز نیز به خاطر جراحات وارده 15 روز بعد فوت کرد.

بازیکنان در راه بازگشت به خانه پس از برگزاری دیدار برگشت خود در چام اروپا برابر ستاره سرخ بلگردا بودند که برای سوخت گیری مجدد در مونیخ توقف کرده بودند.

سر بابی چارلتون معتقد است که طراحی هواپیما باعث شد تا اون نجات پیدا کند.

“من متوجه شدم که چرا نجات پیدا کردم – زیرا طراحی هواپیما آن زمان خاص به این شکل بود که نصف صندلی ها رو به جلو بود و نیم دیگر رو به عقب بود.”

“همه آنهایی که پشتشان به سمت جلوی هواپیما بود, جزء آن افرادی بودند که نجات یافته اند.”

“هری گرگ و بیل فولکس هوشیازی خود را به هیچ وجه ازدست نداده بودند و آنها مجبور بودند که به هواپیما برگردند و کارهایی انجام دهند که من نمی توانستم, امکان نداشت به تنهایی انجام دهم, من فکر نمی کنم.”

.

.

“ما از هواپیما دور شدیم و من نمی توانستم باور کنم. من شاید کمی ضربه به سرم خورده بود, اما چند روز بعد شما تشخیص می دهید که چه اتفاقی افتاده است, و عظمت اتفاقی که رخ داده است را درک می کنید, سپس شما شروع به فکر کردن به این مسئله می کنید که چطور خوش شانس بودید. من خیلی خوش شانس بودم.”

سر بابی می گوید او تمایلی نداشت که تا امروز خاطره این فاجعه را زنده کند.

او این چنین توضیح می دهد: من احساس می کنم که واقعا زمان تنها نبود, بلکه این مسئله واقعا جنبه شخصی دارد.

“من نمی خواهم درباره حادثه مونیخ صحبت کنم و برخی از بستگان و دوستانم را اذیت کنم, اما در نهایت در شرایطی قرار می گیرم که تقریبا همه از من می خواهند در این باره صحبت کنم و من پیش خودم فکر می کنم”خوب, بهتر است که تنها این مسئله را توی خودم نگه ندارم” و این کار را انجام دادم و الان که درباره اش صحبت کرده ام احساس بهتری دارم.”

۰ Comments